Monday, July 31, 2006

بازاريابى قومى, یادداشتی از ايرج اسماعيل پور قوچانى

ايرج اسماعيل پور قوچانى درباره نمایشگاه بازاریابی قومی در ستون نکته های تجسمی اش می نویسد:
پروژه بازاريابى قومى يا Ethnic Marketing نام فعاليتى گروهى با رويكرد هنر مفهومى بود كه در اوايل سال جارى و در مكان هاى دانشگاه تهران و نگارخانه هاى طراحان آزاد و گالرى ۱۳ ونك برگزار شد، و تيرداد ذوالقدر به عنوان curator در اين پروژه سعى در به چالش كشيدن مقولات متنوعى از قبيل جهانى شدن، مك دونالديزاسيون، كسب و كار هنرى، اقتصاد هنر، جهان هاى سوم و كشورهاى جنوب، شرقى سازى، بيگانه گرايى، قوم شناسى و... داشت. به رغم آنكه در كل اين رخداد بيش از چهل هنرمند ايرانى و غيرايرانى شركت داشته اند بايد اذعان كرد كه وى توانسته بود حداقل در سطح نظرى تمامى اين معانى واگرا را در درون تركيب خودساخته اى به نام «بازاريابى قومى» گرد هم آورد و به آنها سامان بخشد. آشنايى با اين مفهوم فارغ از آنكه آن را به مثابه پديده اى تمام و كمال بپذيريم يا خير يا اينكه تمامى آن لغات كليدى كه در بالا فهرست شده اند در زندگى و جهان زيست ما وارد شده باشند يا نه، مى تواند براى هنرمندان وطنى شكلى از خودآگاهى ناب را پديد بياورد و به او كمك كند تا با اعتماد به نفس، به تحليل گالرى داران و دلالان هنرى اروپايى و آمريكايى به مثابه يك قوم بپردازد. مسيرى كه تاكنون و عرفاً به برعكس آن عادت كرده ايم. حداقل از زمان ابن سينا به اين طرف قاعده «انظر بما يقول» به عنوان يك اصل منطقى به ما حكم مى كند كه «چه مى گويد مهم است، نه كه مى گويد» اما اين اصل به رغم بداهتش هيچ گاه در طول تاريخ به كار گرفته نشد و لذا عادت كرده ايم تا در فضايى ميان ذهنيتى مخاطبان خود را با در نظر گرفتن عوامل پيچيده و در عين حال مبهمى همچون سن، تحصيلات دانشگاهى، رنگ پوست، مو و مليت و قوميت تخمين بزنيم. چنين مجادله ذهنى اى، هم اكنون در ميان هنرمندان جهان سومى براى انتخاب شدن، از يك سو و گالرى داران اور-آمريكايى از سوى ديگر در جريان است، جريانى كه به طرز خطرناك، نابرابرانه و وقيحانه اى يك طرفه است به طورى كه در نهايت، اين مباحثات به چيزى جز انتخاب تعدادى انگشت شمار و اتفاقى، از هنرمندان با رونمايى باسمه اى و مشحون از اخلاقيات بيگانه دوستانه Xenophilia ختم نشده اند. اخلاقياتى به ارث برده شده از تئورى «وحشى نازنين» با رويكردى ذاتاً نابرابر كه سنگ اول بناى خود را بر قبول تفاوت گذاشته است. در بازاريابى قومى به مثابه فعاليتى كه كماكان ادامه دارد، سعى شده است تا نحوه اى رويارويى موثر و رندانه به هنرمندان و مخاطبان آنان آموخته شود تا بتوانند ابتكار عمل را در اين مناسبات عارى از منطق در دست گيرند: «اين طرح از هرگونه تلاشى براى برجسته كردن يك پديده بومى در پيشگاه ناظران بين المللى و معرفى آن به مخاطبان جهانى احتراز مى كند. دست افزارهاى مفهومى اين پروژه نه قوم شناسانه نه رمانتيك، نه جامعه شناسانه و نه سازشكارانه است، بلكه مى كوشد تا برترى ماهوى يك مشترى اروپايى آمريكايى را به چالش بكشد و او را به عنوان خريدارى دمدمى و بى قيد اما پولدار مطالعه كند.»اگر انسان شناسى كاربردى را شاخه اى از انسان شناسى در نظر بگيريم كه سعى در يارى رسانى به قوميت هاى مورد مطالعه خود را دارد بايد گفت كه پروژه بازاريابى قومى، به نوعى يك پروژه انسان شناسى كاربردى محسوب مى شود با اين تفاوت كه پژوهشگر، جماعات گالرى دار، دلالان، واسطه هاى آثار هنرى، موزه داران و دست اندركاران خريد و فروش اين آثار را به مثابه يك قوم و به عنوان مجموعه هسته اى مورد مطالعه خود برگزيده است اما هدفش يارى رساندن به قوميت هايى است كه اين جماعت مذكور با ظاهرى خيرخواهانه با آنها در حال اندركنش هستند يعنى تمامى هنرمندان ديررسيده بر سر خوان هنر مدرن. پروژه اگرچه در سطح نظرى بر كليشه اى بودن و سطحى بودن آثار هنرى كه موج هاى برگشتى جهانى شدن با خود به اروپا و آمريكا آورده است انگشت مى گذارد ولى در بعد عملى خود سعى دارد تا به هنرمندان جهان سوم، مسلمان، سياه پوست، آسياى شرق دور و خلاصه همه هنرمندانى كه به دلايلى بيولوژيك و يا جغرافيايى و يا حتى شناسنامه اى براى وارد شدن در بازار جهانى مشكل دارند كمك كند و روش هايى را براى فائق شدن بر اين موانع بياموزد. روش هايى كه به گونه اى حيرت آور ساده ولى در عين حال كاربردى هستند، روش هايى كه در تمامى آنها نوعى دروغگويى و يا پنهان گويى رندانه به كار بسته مى شود: به عنوان نمونه در بخشى از اين طرح كه شامل راه اندازى يك سايت اينترنتى به نام bioswop.net است به هنرمند اين بخت داده مى شود تا رزومه خود را با هنرمندان ديگر عوض كند تا با رزومه اى جعلى خود را به گالرى داران معرفى نمايد مثلاً اگر امسال شما به هر دليلى نتوانسته ايد كارى در دنياى هنر انجام دهيد مى توانيد از طريق اين سايت براى امسال خود سابقه اى درخشان دست و پا كنيد. در توضيح اين طرح در كاتالوگ نمايشگاه آمده است: «اگر در نقد هنرى غربى، بيوگرافى هنرمند هميشه نقشى مبهم داشته است، در دنياى جهانى شده اهميت آن به صورت مضحكى برجسته شده است. اين پروژه كه به سفارش بازاريابى قومى ۲۰۰۴ انجام گرفت، موقعيتى را فراهم مى آورد كه بازديدكنندگان سايت، كارنامه (سى وى) كارى خود را به اشتراك گذاشته و از آنها استفاده كند. هدف هنرمند نه فقط شالوده شكنى مفهوم «هويت واقعى» است كه انگشت گذاشتن بر روى ارزش انباشته گردش تصوير در بازار هنر است.»از ديگر ودايع اين پروژه آموزش مواردى چند از سر كار گذاشتن گالرى داران و مجموعه داران اروپايى از طريق علاقه مند نشان دادن خود به ادبيات جهانى سازى و هنر غرب و همچنين روش هايى براى گمانه زنى سليقه وى از پس يكسرى مكانيسم هاى شناسايى و همچنين پرهيز از برخى كلمات اختلاف برانگيز همچون «طبقه» و توجه به خواسته هاى بازارى آنها براى بدبختى نمايى و قربانى نمايى و بيچارگى و... است.و دست آخر از پس چنين آموزه هايى به اين گزاره راهبردى در عالم هنر برخواهيد خورد كه:«به دستورالعمل هايى كه روشنفكران خشمگين از موضع بالا صادر مى كنند و صحت اخلاق گرايى بدوى را فرياد مى زنند دل خوش نكنيد.»

از ایشان کمال تشکر را داریم که تابوی نوشتن ( ونه نفی , تحقیر و فحاشی و...) در مورد هنر جدید را که سابقا در روزنامه وزین شرق غالب بود, بی هوا شکسته اند.

Wednesday, July 12, 2006

آخیش خستگی‌مون در رفت! و توضیح در مورد سایت نمایشگاه افسردگی عمیق تر

با عرض معذرت از تاخیر پیش آمده در بارگزاری وب‌سایت افسردگی، باید بگویم که با تخصیص 50 مگابایت هاست
به دامین قدیمی نمایشگاه
Deepressionart.com
مشکل کمبود جای سرور ما پایان یافت و سایت جدید از دوشنبه هفته آینده برقرار خواهد بود.
زحمت این هاست را دوست خوبم آرش خاکپور کشیده است.
فقط باید دامین را برگردانیم به آن سمت که آن‌هم یک کم طول دارد.
دوباره از تاخیر پیش آمده معذرت می خواهم.

آخیش خستگی‌مون در رفت ! نمایشگاه تموم شد!
شما که به دیدن افسردگی عمیق تر آمدید
شما هم خسته نباشید
شما که برای افسردگی عمیق تر کار کردید
شما که به افسردگی کمک کردید
و شما که کمک نکردید

تا بعد